naghed.net

کتاب‌ها | مقاله‌ها | نقدنوشته‌ها | ترجمه‌ها | گفت‌وگوها 

» Home

» Books

» Essays

» Reviews

» Translations

» Interviews

 

 

 

جاسازی تيغ سانسور در سَر
 

خسرو ناقد

ظاهراً طرحی در "هيئت نظارت بر ضوابط نشر" در ايران در دست تهيه است که به‌گفتۀ يک از خبرگزاری‌های در ايران، «يکی از موارد تصويبی هيئت نظارت بر ضوابط نشر درباره موضوع ترجمه کتاب‌های ادبيات داستانی به فارسی بوده است‌. بر اساس نظرات کارشناسان حوزۀ مميزیِ کتاب، نوع روايتی که از زندگی بيرون از ايران در اين کتاب‌ها وجود دارد‌، با سبک زندگی ايرانی - اسلامی مغايرت دارد.‌ از طرف ديگر مترجم در ترجمه متن بايد به اصل متن وفادار باشد‌، و اگر بخواهد کاملاً وفادارانه به متن اصلی کار ترجمه را انجام دهد‌، در مواردی با ضوابط نشر مغايرت خواهد داشت».


گذشته از هشداری زيرکانه و تهديدی تلويحی که در اين اظهار نظر به چشم می‌خورد، وقتی اين اظهارات را خواندم، فارغ از آن که چه کسی آن را گفته است، ديدم که واقعاً نکته‌ای درست و حقيقتی در آن نهفته است.

 

بارها پيش آمده است که در خبرها از ترجمۀ کتابی در حوزۀ ادبيات داستانی به فارسی و انتشار آن در ايران مطلع شده‌ام و چون با کتاب آشنا بودم و آن را به زبان اصلی خوانده بودم، شگفت‌زده می‌شدم که چگونه چنين کتابی توانسته است از سدّ مميزی و هفت‌خوان ادارۀ کتاب وزارت ارشاد بگذرد و مجوز نشر و پخش بگيرد؛ چرا که در متن اصلیِ برخی از اين نوع کتاب‌های، مواردی را می‌توان نشان داد که نه تنها "با سبک زندگی ايرانی - اسلامی مغايرت دارد"، بلکه چنان صحنه‌هايی در آن به تصوير کشيده شده است که هر مميز تازه‌کار و ناواردی در وزارت ارشاد اسلامی از خواندن آن شاخ در می‌آورد و اگر به مسئول مافوق خود گزارش دهد، نه تنها به شدت از چاپ کتاب ممانعت می‌کنند، بلکه پروندۀ و مجوز کار ناشر را لغو خواهند کرد، او را به دادگاه و محاکمه می‌کشانند و شايد حتی همراه با مترجم کتاب هر دو را روانۀ زندان کنند.

 

از وحشت اين تصور ترسناک، گهگاه سعی می‌کنم که به طريقی ترجمۀ فارسی اين نوع کتاب‌ها را به دست بياورم تا ببينم مترجم چطور آنها را ترجمه کرده، ناشر با چه جرئتی آماده چاپ آنها شده و ارشاد چگونه اجازۀ انتشار آنها را داده است؟ اينجا نمی‌خواهم از کتاب خاصی نام ببرم تا مايۀ بدنامی مترجم و ناشری شود و برای خودم دشمن‌تراشی کنم. اما وقتی ترجمۀ فارسی اين گونه کتاب‌ها را می‌خوانم و با متن اصلی مقايسه می‌کنم، گذشته از نادرستی‌ها و نارسايی‌های ترجمه، تازه متوجه می‌شوم که ای دلِ غافل! مترجم (شايد هم با کمک ناشر) بخش‌هايی را که حدس می‌زده از تنگنای مميزی ارشاد نخواهد گذشت، خودش پيشاپيش حذف کرده و کتاب را از حيز انتفاع انداخته و اين اصل حرفه‌ای و اخلاقی که "مترجم در ترجمه متن بايد به اصل متن وفادار باشد‌" برايش ارزش چندانی نداشته است. اين که چرا اصولاً دست به ترجمه و انتشار چنين "کتاب‌های مسئله‌دار" زده و اخلاق حرفه‌ای را رعايت نکرده‌اند، پرسشی است که اغلب با انداختن تمام تقصيرها به گردن وزارت ارشاد فيصله پيدا می‌کند؛ بدون آن که حتی در خلوت خود، پاسخی برای اين پرسش منطقی داشته باشند که آيا اصولاً در ترجمۀ اين گونه کتاب‌ها اجباری در کار بوده است؟


هشدار زيرکانه‌ای که در بالا به آن اشاره کردم در همين مسئلة "اجباری بودن يا نبودن" ترجمه‌های چنين آثاری از ادبيات داستانی ديگر کشورهاست. مترجمان و ناشران که خود به خوبی می‌دانند، اين گونه کتاب‌های اقبال کسب مجوز انتشار ندارند؛ پس چه اجباری است که به سراغ ترجمۀ و انتشار آنها می‌روند؟ چه اجباری در کار است که با حذف و تغيير و تعديل متن اصلی کتابی، آن را ناقص ترجمه و منتشر می‌کنند و ناقض روايت داستانی نويسنده‌ای می‌شوند که برای آفرينش اثرش، سختی‌ها و دشواری‌های بسياری بر خود همواره کرده است؟


بله، می‌دانم که الساعه صدای اعتراض مترجمان و ناشران ايرانی به هوا خواهد رفت که نه، چنين نيست! ما به اصل متن وفادار بوده و همه را نکته به نکته و سطر به سطر و صفحه به صفحه ترجمه و تحويل ادارۀ کتاب ارشاد داده‌ايم و اين مميزان کتاب بوده‌اند که متن را شخم زده و با تيغ مميزی به جان کتاب افتاده‌اند! حتی اگر چنين باشد، آيا باز می‌توانيد با وجدان آسوده، به "اصلاحيه‌های بررسان کتاب" تن بدهيد و به خود اجازۀ دست‌بُرد به دنيای خيال نويسنده‌ای را بدهيد که راضی به حذف حتی يک جمله از کتابش هم نيست؟ آيا از بديهیات اخلاق حرفه‌ای نيست که از "خيرّ" ترجمۀ ناقص و انتشار اين گونه آثار گذشت؟


اما با خودمان صادق باشيم! همه می‌دانيم که سال‌هاست روال کار انتشار کتاب، به‌ويژه کتاب‌های ادبيات داستانی، چنين است که مترجمان يا به سراغ کتاب‌های "بی‌آزار" و گاه بی‌بو و بی‌خاصيت می‌روند و يا اگر سراغ "کتابی مسئله‌دار" بروند، خودشان به خوبی می‌دانند که اگر در کار ترجمه، به متن اصلی کتاب وفادار بمانند و چند ماه از وقت خود را صرف ترجمه کتاب کنند، کمتر ناشری آمادۀ قبول و ارسال آن به ادارۀ کتاب ارشاد است. افزون بر اين بارها تجربه کرده‌ايم که ترجمۀ بی‌کم و کاست اين گونه کتاب‌ها به هيچ‌وجه از زير دست "بررسان ارشاد" جان سالم بدر نخواهد بُرد.


ولی وسوسۀ ترجمۀ کتاب‌های نويسندگان نامدار جهان و سودای قرار گرفتن نام مترجم در کنار اين نويسندگان، مترجمان ايرانی را رها نمی‌کند و ديری است که مترجمان و ناشران ايرانی، بهتر و بی‌دردسرتر ديده‌اند که تيغ سانسور را از دست مميزان کتاب بگيرند و در سَر خود جاسازی کنند تا هم برای خود ايجاد دردسر نکنند و هم در خطر خوردن مُهر "ناشر و مترجم ناباب" در پرونده‌شان در ادارۀ کتاب وزارت ارشاد قرار نگيرند. حال کدام نويسندۀ خارجی امکان مقايسه متن اصلی با ترجمۀ فارسی کتابش را دارد تا از ناشر و مترجم ايرانی شکوه و شکايت کند و از محکمه‌ای بخواهد تا بخاطر حذف و سانسور بخش‌هايی از کتابش، از او اعادۀ حيثيت شود؟! او اگر می‌توانست، از انتشار غير قانونی و بدون مجوز کتابش در ايران که در مغايرت با قوانين بين‌المللی حقوق مؤلف قرار دارد، جلوگيری می‌کرد.


گمان ندارم که در پايان اين يادداشتِ کوتاه نياز باشد که با اعتراض شديد به مسئولان وزارت ارشاد، که در اساس موجد اصلی چنين وضعيتی‌اند، از انتقاد مترجمان و ناشران ايرانی نسبت به خود اندکی بکاهم.


 

 

 

ا

 © 2003-2015 naghed.net